بچه ها! هییی! OMG، من در هفته گذشته در کاستاریکا قلبم را نوشته ام و حتی نمی توانم به شما بگویم که این سفر چقدر روح من را جوان کرد. تقریباً هرگز قبلاً با نوشتن به دیوار نخوردهام، حتی در دانشگاه یا دبیرستان که مقالههای 50 صفحهای را تایپ میکردم که انگار کار من است. اما رسماً می توانم بگویم که نوشتم خیلی زیاد در کاستاریکا به دیوار برخورد کردم و سرم در حال چرخش بود در حالی که کلمات روی صفحه می چرخیدند – lol.
اما من همچنین می گویم، نوشتن در آن واحه جنگل روح من را در سطوح عمیق و عمیق شفا داد. این همه آن چیزی بود که من به آن نیاز داشتم و بعد از آن هم اکنون بیش از هشت سال است. من نمی توانم منتظر بمانم تا به زودی، زمانی که همه چیز کمی شکل بیشتری پیدا کند، بیشتر به اشتراک بگذارم. من در حفظ اسرار وحشتناک هستم، بنابراین مطمئن هستم که شما بچه ها به محض اینکه چیزهای بیشتری برای گفتن داشته باشم، آب میوه دست اول را از من دریافت خواهید کرد.
اما باید با این جمله شروع کنم که چون معمولاً در حال نوشتن این وبلاگ سهشنبهای هستم، و امروز مغزم هنوز احساس سرخوشی میکند، اما اکنون که وارد آن میشوم، از قبل برای ادامه دادن هیجانزده هستم. پس بیایید این کار را بکنیم!!
12 چیز سه شنبه!
1. من در حال حاضر در مالیبو نشسته ام و در کنار اقیانوس می نویسم و از زندگی در چنین مکانی ساحلی و زیبا احساس سپاسگزاری می کنم. من در واقع فقط یک بار ساحل را در کاستاریکا دیدم زیرا به جای ساحل، کمی عمیق تر در جنگل می ماندم. و با اینکه هتل من هر شب برای غروب یک شاتل ساحلی داشت، شرم دارم بگویم که هرگز نرفتم زیرا تمام مدت درگیر نوشتن بودم! این واقعاً تنها هدف سفر بود و میخواستم واقعاً مطمئن شوم که به چیزی که برای آن آمدهام رسیدهام. مخصوصاً آتی را در خانه گذاشتن، مامان در این سفر با تکلیف نوشتن *به هم نمی خورد!! همه اینها که بگویم، نشستن در کنار اقیانوس با امواجی که در فاصله 5 فوتی از من در حال برخورد هستند، واقعاً روح من را به آتش می کشد. من یک دختر اقیانوسی برای همیشه هستم.
2. من هم از زمانی که از کاستاریکا برگشتم خیلی گرسنه بودم lol. من همین الان خوشمزه ترین ناهار را خوردم (درست بعد از نوشتن شماره 1 در این لیست!) که یک ماهی آزاد کبابی ترد، برنج نارگیل، سبزیجات بخارپز و یک یوزو آیولی بود. من در یک هتل خام وگان در کاستاریکا اقامت داشتم – تمام وعدههای غذایی شامل و کاملاً خام بود. به طور معمول من این را دوست دارم، و غذا بسیار خوب بود، اما از زمانی که بچه دار شدم بدنم به شدت هوس خوردن غذاهای پخته شده است. مثل اینکه از زمان زایمان تنها کاری که می توانم انجام دهم برای خوردن حتی یک سالاد بوده است. اما هفته گذشته در CR من حدود 100 سالاد خوردم 😂 به علاوه تمام غذاهای لذیذ خام مانند “پیتزا” خام (کدو سبز با گوجه فرنگی)، تاکوی خام، همه چیز. و غذا بسیار خوب بود و سرآشپزها بسیار شیرین و شگفت انگیز بودند، اما صادقانه بگویم که بدن من در حال حاضر برای زندگی خام وگان نیست! بنابراین در خانه بودن و لذت بردن دوباره از همه غذاهای پخته شده به من زندگی می بخشد.
3. خوب بیشتر در مورد کاستاریکا … شگفت انگیز بود. شما بچه ها، روح من پس از انجام این سفر به صورت انفرادی، به شکلی عظیم دوباره شعله ور شده است. من از زمان سفرم به بالی در سال 2018 به تنهایی به خارج از کشور سفر نکرده بودم و مطمئناً از زمانی که مامان شدم، یک یا دو بار به سختی بیش از 24 ساعت تنها بودم. بنابراین به عنوان یک درونگرا واقعی که واقعاً به تنهایی شارژ میشود و دوست دارد زمان خود را صرف بازی در دنیای درون ذهنم کند، از داشتن تمام این زمان بسیار خوشحال شدم. من آن را به همه کسانی که به سفر انفرادی فکر می کنند توصیه می کنم. من سؤالات زیادی داشتم که می پرسیدم آیا CR برای تنهایی به عنوان یک زن بی خطر است یا خیر، و فکر می کنم کاملاً اینطور است. همه در آنجا بسیار مهربان هستند، جرم و جنایت بسیار کم است، و من در تمام مدت احساس امنیت می کردم. به خصوص در شهرهایی مانند نوسارا یا سانتا ترزا، شما طلایی هستید. من یک سفر یک روزه به نوسارا داشتم و بهترین شهر ساحلی بود. من قطعاً می خواهم دفعه بعد که می روم آنجا بمانم!
4. اگر بتوانم حتی یک مادر را در آنجا الهام کنم که وقت بگذارد و در فنجان خودش بریزد بدون اینکه احساس گناه کند، هیجان زده خواهم شد. و لزومی ندارد که 7 شب کامل از کشور خارج شوید – حتی می توانید در هر کجا که زندگی می کنید یا در نزدیکی شما اقامت داشته باشید! من از قبل احساس می کنم که این سفر چگونه باعث شده است که من مادر، همسر، دوست، دختر، صاحب کسب و کار بهتری باشم. اما مخصوصا مادر زمان با کیفیتی که من و آتی از زمانی که شنبه شب برگشتم داشته ایم بسیار ارزشمند بوده است. چون مخزن من پر شده است و انرژی من برای بازی کردن با او، در آغوش گرفتن، دراز کشیدن در گهواره او برای ساعت ها پس از زمین گذاشتنش، تمام کارهایی است که من گاهی آنقدر خسته می شوم که حتی به انجام آنها فکر نمی کنم. و دوری باعث شد قلبم بیشتر از این که مامانش باشم منفجر بشه.
5. من واقعاً میخواهم آتیکوس و بقیه بچههای آیندهام را با این آگاهی بزرگ کنم که میتوانند هر کاری که در ذهنشان است انجام دهند. زندگی رویایی آنها می تواند واقعیت آنها باشد. به تنهایی سفر می کنند، فنجان خودشان را پر می کنند، وحشیانه ترین تخیلشان را زنده می کنند، همه چیز. زندگی لازم نیست متعارف باشد. الگوی مدرسه قدیمی مادرانی که خود را در آخر قرار میدهند باید از مد افتاده باشند، زیرا پایدار نیست. من میخواهم بچههایم بدانند که من هرگز زندگیام را فقط به این دلیل که مادر شدم متوقف نکردم، و نیمی از دلیلی که بهعنوان یک فرد فداکارانه رشد کردم این بود که میخواستم آنها را تشویق کنم که همین کار را انجام دهند. <3
6. الان همه میخوان بدونن من کجای کاستاریکا موندم!!! این بهترین بود و من آن را به شدت توصیه می کنم. من در یک استراحتگاه زیبای یوگا و سلامتی به نام Hacienda Del Sol، در شهر کوچک San Juanillo اقامت کردم. به معنای واقعی کلمه در وسط جنگل است. باید یک معافیت امضا میکردم که میگفتم میدانم نزدیکترین بیمارستان 2 ساعت با آن فاصله دارد – لول، این موضوع بر اضطراب من تأثیر گذاشت، هرچند که خوشبختانه هرگز نیازی به رفتن به بیمارستان در تعطیلات نداشتم. بسیار جادویی، آرام، ترمیم کننده و برای چیزی که من به دنبال آن بودم عالی بود. آنها درمانهای آبگرم باورنکردنی داشتند و همچنین یک برنامه سمزدایی آبمیوهگیری/کولونیک دارند که من این بار انجام ندادم اما در آینده کاملاً انجام خواهم داد. آنها هر روز کلاسهای یوگا دارند و کلاسهای انفجار فاشیا که در آنها میتوانید سمزدایی سیستم لنفاوی خود را یاد بگیرید، همه چیز. آنها همچنین زیباترین سونا و موقعیت غوطه وری سرد را دارند! و غذا شامل همه چیز می شود، که در دورانی که من در گرداب نوشتن بودم شگفت انگیز بود زیرا مجبور نبودم به پرداخت هزینه برای وعده های غذایی فردی و غیره فکر کنم. می توانید از کد استفاده کنید. طلایی هنگام رزرو و/یا به آنها بگویید که من شما را فرستادم، ماساژ رایگان و تخفیف در اقامت خود دریافت خواهید کرد. <3
7. بهترین چیز دیدن همه میمون ها در کاستاریکا بود!!! واقعیت جالب در مورد من این است که از کودکی آرزوی یک میمون را داشتم. مثل اینکه به معنای واقعی کلمه در روز تولدم چشمانم را می بندم و شمع هایم را فوت می کردم و برای سال ها آرزوی یک میمون را می کردم. پدر و مادرم حتی به من اجازه نمیدادند که یک سگ بگیرم، بنابراین بدیهی است که این اتفاق هرگز رخ نداده است. اما تمرین یوگا هر روز صبح و بعدازظهر با میمونهایی که از روی درختان تاب میخورند، یکی از چیزهای مورد علاقه من در سفر بود و هرگز آن را فراموش نمیکنم.
8. اگر این نقطه برجسته بود، نور کم یافتن یک عقرب در حمام من بود. نه جو. من همچنین احتمالاً 1000 نیش حشره گرفتم، اما این فقط برای شما زندگی در جنگل است. هتل برای کمک به حشرات عالی بود و آنها آمدند و بلافاصله عقرب را بیرون آوردند. اما پیدا کردن یک عقرب در فاصله چند سانتی متری از پای شما نسبتاً وحشتناک است.
9. نکته جالب دیگر البته نوشتن این همه کتاب من بود!! این کتاب خاطرات شفابخش بود، کتابی که من در مورد آن با شما صحبت می کنم و به معنای واقعی کلمه 8 سال است که رویاهایم را در سر می پرورانم. تقریباً یک دهه بعد، و بالاخره از من بیرون می ریزد. من بسیار سپاسگزارم. واقعا بهترین حس دنیاست احساس میکنم بالاخره به گوشهای برگشتم و دیگر فکر نمیکنم خودم به عنوان کسی که چنین کمبود تمرکزی دارد و نمیتواند کاری معنادار یا طولانی انجام دهد. من خیلی با این داستان من تمام شده است. من هیولای مقاومت را یک بار برای همیشه شکست دادم و با وجود اینکه راه زیادی در پیش دارم، این یک دوره جدید به نظر می رسد!
10. با توجه به آن، به دوران نویسنده من خوش آمدید! اکنون که قفل این کتاب بیشتر و بیشتر باز می شود، من از قبل احساس می کنم مجهزتر شده ام و آماده هستم تا شروع به پرداختن به کتاب های بعدی کنم که آماده اند از ذهن من خارج شوند. من سالهاست که زندگیام را به عنوان نویسندهای که همیشه آرزو میکردم باشم، تصور میکردم، بنابراین ورود به این دوران 100٪ به موقع به نظر میرسد. در حال حاضر در چه دورانی هستید؟ به من بگو!!
11. رامیت ستی را در پادکست هفته گذشته شنیده اید؟! او به طرز عجیبی آن را له کرد. من احساس میکنم اکنون نسل جدیدی از مردم وجود دارند که میدانند ما برای موفقیت مالی، *نباید* خانهای بخریم، و اجاره به این معنا نیست که شما «اجارهی صاحبخانهتان را میپردازید». او در این قسمت سنگهای بسیار زیادی انداخت. و واقعیت جالب: او هم مثل من یک فرد ساکرامنتو است!!! کی گوش داده؟! و اگر این کار را نکردهاید، وارد آن شوید.
12. روز مادر این یکشنبه است! ایک هه! به جاناتان گفتم تنها چیزی که می خواهم این است که هیچ کاری انجام ندهم جز اینکه با او و آتیکوس (و البته مادرم) وقت بگذرانم. پارسال دویدیم و به 4 مکان مختلف رفتیم، 100 نفر از اعضای خانواده را دیدیم، در ترافیک در راه خانه پسر عمویم با هم درگیر شدیم و اولین روز مادرم بود. واقعا خوب نبود من در واقع آن روز یک خرابی داشتم زیرا چیزی جریان نداشت و همه چیز وحشتناک بود، lol. بنابراین امسال فیلمنامه را بازنویسی می کنیم و بهشتی می شود!! آرام، آرامش بخش و سرشار از عشق. نمی توانم صبر کنم.
13. اگر به دنبال یک هدیه لحظه آخری برای هر مادری در زندگی خود هستید (مامان، خواهرتان، دوست، دختر، همسر، دوست دختر…!!) باشگاه مامان روحانی! ما آن را برای همه مادران و نوزادان بیرون ایجاد کردیم تا زیباترین و دلپذیرترین لباسهای همسان را داشته باشند و ما نمیتوانیم عجیب منتظر باشیم. اگر سفارش دادید زیر به من بگویید تا از شما تشکر کنم! و هزاران عکس از تو برایم بفرست!
تمام عشق من و سپس برخی !!!! XO، JO